تنهائی ها
تو را دیدم دم آخر
شب مهتابی رویا
تو پیدا بودی از دور
چو ماه غرق در نور !
×××
میان ما پلی بر پا
ومن بندی به پا , برجا !
×××
چو موهای سپیدت دود سیگار
به لای ابرها میرفت بیزار
پریشان موج بادی در هوا
پریشان تر نمود امواج موهای فضا .
×××
سرد بود شب در غبار نور ماه
ماه می لرزید از آن فکر سیاه !
هاله ی سردرگمی در تیره گی بیدادکرد
غار تنهایی دهانش را بسویت باز کرد !
×××
دم به دم پک میزدی بر آن کفن پوشیده
آه سرخ ات تکه تکه میسوخت چون شعله !
دستهای خشک من در آسمان ترسیم شد
چهره ی ماه از آن خشکیده ها مجروح شد .
×××
ظلمت این شب تو را شبکور کرد
ناتوان از دیدن دستان من سوی تو کرد !
×××
سایه ات حالا نشسته زیر برگ و شاخه ام
شانه های سایه ات چسبیده بر تنهائی ام
رفته ای ! اما نرفتی از زمین شعر من
جستجویت میکنم در خلوت شبانه ام ....
×××
85- 7- 20